هنرمند آرشیو شرلی مک لین

کارن رایت و مارتا دبی از زمان کالج بهترین دوستان هستند و آنها دارای مدرسه شبانه روزی دخترانه رایت و دبی با بیست دانش آموز هستند. آنها به عنوان مدیر مدرسه و معلم سخت در تلاشند تا مدرسه را رشد دهند و آن را سودآور کنند. کارن با پزشک محلی جو کاردین ، که خواهرزاده خانم قدرتمند و با نفوذ خانم آملیا تیلفورد است ، نامزد شده است. در حالی که ماری کینه توز و دروغگو که نوه آملیا است و از نفوذ بد دختران دیگر برخوردار است ، پس از دروغ گفتن توسط کارن مجازات می شود ، مارتا در اتاق دیگری با عمه فضول خود لیلی مورتار مشاجره می کند. لیلی مارتا را به حسادت و داشتن رابطه غیرطبیعی با کارن متهم می کند. هم اتاقی ماری ، روزالی ولز ، صدای فریاد را شنید و به مری گفت که خانم ملات در مورد خواهرزاده اش چه گفته است. ماری بدخواه کارن و مارتا را به لزبین بودن مادربزرگش متهم می کند و آملیا شایعات را به والدین دانش آموزانی که آنها را از مدرسه کنار می کشند ، گسترش می دهد. کارن و مارتا یک دادخواست را از دست می دهند ...

این کمدی سیاه با اهدای چک چند میلیون دلاری به سازمان امور مالیاتی لوئیزا فاستر آغاز می شود. اداره مالیات فکر می کند او دیوانه است و او را نزد روانپزشک می فرستد. وی سپس در مورد چهار ازدواج خود بحث می کند ، که در آن همه شوهرش به طرز باورنکردنی ثروتمند شدند و به دلیل تمایل به ثروتمند شدن زودرس درگذشتند.

مردی خوش لباس و مرده در چمنزارهایی که در تپه های بالای شهر کوچک ورمونت وجود دارد ، پاکسازی می کند. کاپیتان آلبرت ویلز ، که به بدن می خورد و با شناسایی این مرد مشخص می کند که نام وی هری وورپ است ، معتقد است که وی هنگام شکار خرگوش به طور تصادفی هری را مرده است. کاپیتان ویلس می خواهد بدن را پنهان کند زیرا احساس می کند راهی آسانتر برای مقابله با اوضاع است تا اینکه به مسئولان بگویید. در حالی که کاپیتان ویلس در جنگل مجاور است ، او می بیند که افراد دیگر در کنار هری گیر می کنند ، که اکثر آنها او را نمی شناسند یا به او اهمیت نمی دهند و نمی دانند که او مرده است. شخصی که کاپیتان ویلس را در آنجا مشاهده می کند ، ایوی گوروی (Spinnter Ivy Gravely) است که عهده دار نگه داشتن راز کاپیتان درباره هری است. کاپیتان ویلز همچنین مخفیانه یک مادر مجرد جوان ، جنیفر راجرز را می بیند ، که فردی است که به نظر می رسد هری را می شناسد و به نظر می رسد خوشحال است که از دنیا رفته است. بعداً ، شخص دیگری که با هری و کاپیتان ویلس برخورد می کند ، در حال تلاش هنرمند سام مارلو است ، کسی که کاپیتان ویلز تمام داستان را برای چه می گوید ...

Montmartre، 1896: Can-Can ، رقصی که زنان دامن خود را بلند می کنند ، ممنوع است. با این وجود سیمون آن را هر روز در کلوپ شبانه خود اجرا می کند. کارمندان او از جذابیتهای زنانه خود استفاده می کنند تا به نمایندگان اجرای قانون اجازه دهند از طرف دیگر - و حتی در نمایش ها شرکت کنند. سپس قاضی بلندپرواز جوان ، فیلیپ فارستر تصمیم می گیرد که این کار را به پایان برساند. آیا سیمون موفق خواهد شد او را به دور انگشت کوچک خود بچرخاند؟ دوست پسر او فرانسوا مطمئناً دوست ندارد تماشای تلاشش را انجام دهد.

یک باغبان ساده فکر Chance تمام زندگی خود را در خانه D.P. در واشنگتن پیرمردی گذراند. هنگامی که مرد درگذشت ، شانس بدون اطلاع از جهان در خیابان بیرون می شود ، جز آنچه از تلویزیون آموخته است. پس از دویدن با یک لیموزین ، او میهمان حوا و همسرش بن ، یک تاجر با نفوذ اما بیمارگونه به پایان می رسد. حالا که Chauncey Gardner نامیده می شود ، Chance با بن دوست و محرمانه شناخته می شود ، و یک خودی سیاسی بعید است.

به نظر می رسد نورا بنسون (شرلی مک لایین) ، یک جامعه اجتماعی مرفه که در ضلع شرقی شرقی شهر نیویورک زندگی می کند ، به عنوان یک مادر مطلقه دو طلاق زندگی کامل را پشت سر می گذارد. بعد از خودکشی مادرش ، در روابط نزدیک خود با برادر کوچکترش جوئل دلانی (پری کینگ) به یک شخصیت مادر تبدیل می شود. با این حال ، Joel شروع به یک عمل بسیار غیر معمول می کند. او سعی می کند به یک مرد حمله کند ، و باید به یک پناهندگی روانی منتقل شود و در ازای شخصیتی آشفته ، مهربانی و روحیه متداول خود را از دست می دهد. نورا پس از دیدن اعمال برادرش و سرانجام شکستن سپر زرنگی و ساده لوحیت خود ، از یك روحیه گرا استفاده می كند كه سعی خواهد كرد روح او را قاتل كند ، به اعتقاد آنها داشتن جوئل. اما قبل از اینکه آنها بتوانند برای کمک به او تلاش کنند ، برادر نورا به سرعت او را روشن می کند و زندگی خود و زندگی فرزندانش را تهدید می کند.

یک غریبه در یک گاو غربی غربی با اعتماد به نفس قابل توجهی رفتار می کند و خود را به عنوان مردی معرفی می کند که باید مورد توجه قرار گیرد. دلیل این امر با موجودی او به نظر می رسد: گله ای از گوسفند ، که او قصد دارد مرتع آن را مرتع کند. ساکنان وحشت زده تصمیم می گیرند که او را با هر هزینه ای فرار کنند.

ساده لوح ، با کتاب ، افسر پلیس فرانسه ، نستر پاتو ، به ولسوالی چراغ قرمز منتقل می شود. وی با دیدن آنچه که باید فاحشه خانه باشد ، به ایستگاه تلفن می کند و یورش می کند و همه خانمها را به زندان منتقل می کند. این متأسفانه سیستم سازمان یافته پلیس و اتحادیه Pimps را مختل می کند. ناگفته نماند که سهواً ایستگاه خود را در فاحشه خانه نادیده می گیرد. با اخراج ، به نوار نوشیدنی می رود ، با Irma دوست می شود ، دلال محکم او را کتک می زند ، و می فهمد که اکنون نوک تیز جدید Irma است. نستر از فکر دخترش دیدن مردان دیگر خوشش نمی آید ، بنابراین برنامه ای را ارائه می دهد.

از اول نوامبر 1959 ، C.C. باکستر نزدیک به چهار سال در شرکت Consolidated Life ، یک شرکت بیمه مشغول به کار بوده است و یکی از نزدیک به سی و دو هزار کارمند است که در دفتر مرکزی منهتن مستقر است. او برای اینکه بتواند از سایر نردبانهای کم نظیر شرکت به امید بالا رفتن از نردبان شرکتی متمایز شود ، اغلب اواخر کار می کند ، اما تنها به این دلیل که نمی تواند وارد آپارتمان خود ، واقع در خیابان مرکزی پارک غربی شود ، زیرا او فراهم کرده است. آن را به تعداد معدودی از مدیران شرکت - Mrsrs. Dobisch ، Kirkeby ، Vanderhoff و Eichelberger - در ازای کلمات خوب برای مدیر پرسنل ، Jeff D. Sheldrake ، در ارتباط با روابط خارج از ازدواج خود به طور مبنایی می چرخند. وقتی باكستر برای اولین بار به دفتر شلدراك فراخوانده می شود ، می آموزد كه فقط تبلیغ او همانطور كه انتظار می رود نیست ، بلكه افزود شلدراك متاهل را نیز به این لیست اضافه می كند كه چه کسی آپارتمان خود را وام می دهد. آنچه باكستر از آن غافل است این است كه معشوقه Sheldrake Fran Kubelik ، دختر آسانسور در

سارق گربه خروس ، هری دین به رقصنده نیکول چانگ ، رقصنده هنگ کنگ برای بیرون کشیدن کمر کامل نیاز دارد. با یک makeover ساده و یک کمد لباس جدید؛ شباهت نیکول با بازپس گیری ثروتمند همسر مرحوم شاه بندر بی فایده است. در حالی که شهبندار از مزاحمت نیکول پریشان می شود ، هری قدم می زند تا یک مصنوع بی ارزش را از زیر بینی مشبک بکشد. اما حتی احمق ترین طرح ها روشی برای پس گرفتن دارند